🌊P.1🌊우리의 우정
01:22 1403/5/9 | 군대

رمان جدید آوردم💜
(صبح یک روز بهاری)
نامی:بنظرم باید یکم به اینجا نظم بدم.آخه یک اتاق چقدر میتونه بهم ریخته باشه؟
(جین وارد میشود)
جین:باز چی شده سر صبحی سروصدا راه انداختی؟
نکنه چیزی رو شکستی؟
نامی:نه بابا چیزی رو که نشکستم.
جین:پس چی شده؟
نامی:هیچی بابا فقط دیشب به جیهوپ گفتم بیا اتاقم با هم حرف بزنیم اومده سرم غر میزنه چرا تو اینقدر شلخته ای،چرا اینقدر اتاقت بهم ریخته اس و اینا.
جین:خب حق داره بیچاره دیگه.
(جین ای حرف را وقتی که داشت از اتاق خارج میشد گفت)
(تهیونگ در حال پختن ته دیگ برای خودش هست که جین سیخونک میزند)
ته:نکن بزار بپزه میارم با هم بخوریم.
(جین این حرف را به یک طرفش هم نمی گیرد)
💜anb
https://ladybug.blogix.ir/post/23126/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D9%88%D8%B1
#
🌊우리의 우정🌊